ز ناله ی قطره ای که در جوی اب غرق می شود دلم گرفته است. اری دلم گرفته است چرا که شعر باران برایم کودکانه گشته است و نوای نمناکش را فراموش کرده ام. من صدای ورق های شعر تو من صدای رعد خاطره ها نوشته ام و در کلاس عصر توی دفتر سیاه چه غصه ها خورده ام. و حالا…دلم گرفته است. به صورتم ببار به نداری های کودکانه ام ببر به اشک های سرد!قلمرو عقده ها و ابرو و سکوت پر از نگفته های کودکی. هنوز هم نگفته ام چه ها گذشت…! دلم برای خویش نه برای ان صدا و طعم قطره های تو و اینکه جوی اب کنارم نمی دود گرفته است.
تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 92/2/16 | 3:40 عصر | نویسنده : mOhamMad | نظرات ()